چگونه شيخيه به بابیه و بهائیه رسید ؟

شنبه, 17 مهر 1400 04:42 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران :

چکیده: شيخيه اسمي عام است كه به همه طرفداران «شيخ احمد احسايي»، اطلاق مي شود. اين شيخ در سال 1166 هـ . ق در بحرين (قسمت شمال شرقي عربستان فعلي) به دنيا آمد(1) و در زادگاه خود به فراگيري قرآن و علوم مقدماتي پرداخت تا اينكه در سال 1186 هـ . ق يعني در سن بيست سالگي براي ادامة تحصيل راهي عتبات عاليات شد.

شيخيه اسمي عام است كه به همه طرفداران «شيخ احمد احسايي»، اطلاق مي شود. اين شيخ در سال 1166 هـ . ق در بحرين (قسمت شمال شرقي عربستان فعلي) به دنيا آمد(1) و در زادگاه خود به فراگيري قرآن و علوم مقدماتي پرداخت تا اينكه در سال 1186 هـ . ق يعني در سن بيست سالگي براي ادامة تحصيل راهي عتبات عاليات شد. شيخ احمد در كربلا و نجف در محضر علمايي چون آقا باقر وحيد بهبهاني (م 1205هـ . ق) و آقا سيد مهدي بحرالعلوم و كاشف الغطاء و سيد علي طباطبايي معروف به صاحب رياض، به تحصيل پرداخت و بعد از نوشتن شرحي بر كتاب علامه حلّي موفق به اخذ درجة اجتهاد از صاحب رياض، كاشف العظاء و بحرالعلوم شد.(2)

شيخ احمد بعد از بيست و سه سال سكونت در عتبات عاليات در سال 1209 هـ . ق به دليل شيوع وباء در عراق به وطن خود بحرين بازگشت، امّا در سال 1212 ق دوباره به عتبات بازگشته و تا سال 1221 ق در عراق به خصوص اطراف بصره بود و درست در همين سال به قصد زيارت امام هشتم امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ايران مسافرت نمود. در اين مسافرت به اصرار مردم يزد بعد از زيارت مشهد به يزد بازگشته و در آنجا مدت پنج سال اقامت گزيد و به دليل شهرتي كه يافته بود، به اصرار فتحعلي شاه قاجار به تهران رفت و بعد از مدتي اقامت در اين شهر به سمت عراق حركت نمود كه اين بار حاكم كرمان شاهان وي را در كرمانشاه نگه داشت و اين سكونت تا زمان مرگ حاكم طول كشيد و بعد از مرگ حاكم شيخ به عتبات عاليات رفت، شيخ احمد كه در اين مسافرت چندين ساله خود به ايران محبوبيت فراواني يافته بود، بعد از مدتي سكونت در عراق دوباره به ايران بازگشت و بعد از زيارت مشهد مقدس در حال عزيمت به عراق بود كه در قزوين بر اثر مناظره اي كه با برخي از علماي اين شهر بر سر مساله معاد داشت، تكفير شد و اين آغاز منازعه اي طولاني در ميان شيعيان بود. در پي اين منازعه شيخ كه به عراق بازگشته بود با ديدن اوضاع آشفته عتبات ـ كه به دليل تكفير وي از سوي شهيد ثالث (محمد تقي برغاني) به وجود آمده بود ـ بدون هيچ گونه جنجال آفريني به سمت حجاز حركت كرد، ولي در راه مدينه وفات يافت و در قبرستان اين شهر دفن شد.(3)

شيخ احمد احسايي كتاب هاي متعدد و زيادي در زمينة فقه، كلام، فلسفه، ادبيات و... تاليف كرده كه برخي تعداد آن را بيش از 132 عنوان دانسته اند. در ميان اين نوشته ها كه بازگوكنندة آراء و افكار وي مي باشد، كتاب هاي كلامي و فلسفي وي اهميت زيادي دارد و در سه مساله نظريات جديدي را مطرح ساخته است:

1-     مسالة معاد: احسايي معتقد است كه به هنگام معاد، جسمِ عنصري انسان باز نمي گردد، بلكه تنها «جسم هورقليايي» است كه باز مي گردد. توضيح اين كه برخي از فلاسفه قديم مي گفتند: بازگشت جسم در معاد محال است و آنچه باز مي گردد، تنها روح آدمي است، در مقابل آنان متكلمين معتقد به معاد جسماني بودند و آن را از ضروريات دين اسلام مي شمردند. يكي از شبهات وارد بر معاد جسماني اين بود كه كدام جسم انسان در قيامت باز مي گردد، چون جسم انسان در طول عمرش بارها عوض مي شود، اگر تنها يكي از جسم ها باز گردد به اين معنا است كه جسمي كه گناه نكرده به جاي جسمي كه گناه كرده عذاب شود و اگر بگوييد همة‌ اين اجسام باز مي گردد، در آن صورت جسم انسان در آن دنيا بزرگتر از كوه احد خواهد شد و... متكلمين در پاسخ اين شبهه مي گفتند: اجزاي اصلي بدن كه به چيز ديگري هم تبديل نمي شود در قيامت باز مي گردد.(4)

شيخ احمد براي حل شبهه فوق، مساله «هورقليا» را مطرح كرد، به عقيدة‌ او، انسان يك بدن عنصري دارد و يك بدن هورقليايي، همان گونه كه شيشه در ميان سنگ است و بعد از ذوب شدن سنگ، شيشه استخراج مي شود، جسم هورقليايي هم در جسم عنصري است و به هنگام معاد تنها همين جسم هورقليايي باز مي گردد، نه جسم عنصري.(5)

همين نظريه در مورد معاد جسماني باعث شد كه احسايي از سوي محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث تكفير شود.

2-    معراج: در فلسفه قديم در بخش طبيعيات گفته مي شد كه عالم از نه فلك تشكيل شده و بر اين مبنا اشكال مي كردند كه معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اگر جسماني باشد، موجب خرق و التيام در افلاك و... مي شود و در نهايت مي گفتند معراج جسماني نبوده و روحاني بوده است. شيخ احمد براي حل اين شبهه نظريه جديدي مطرح مي كرد كه بر اساس آن پيامبر در هر فلك جسم متناسب با آن فلك را اخذ كرده و... البته شبهه مذكور و نظرية شيخ احمد براي حل آن بعد از بطلان طبيعيات فلسفة قديم و هيئت بطليموسي سالبه به انتفاء موضوع شده، هر دو غلط از آب درآمدند.

3-    معجزه شق القمر: گفته شده كه شيخ احمد منشق شدن كره ماه توسط پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را باور نداشت و مي گفت صورت منتزع شده كره ماه منشق شده است.(6)

4-    غلو دربارة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ : گفته شده كه شيخ احمد احسايي در مورد امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ غلو كرده و چيزهايي را به آنان نسبت مي داد كه مختص خداوند است. مثلاً معتقد بود كه خداوند هر چه را در هستي هست از قبيل خلق، رزق، حيات، مرگ و ... به ائمه ـ عليهم السلام ـ تفويض كرده و به دست آنها سپرده است و همچنين باور داشت كه علم ائمه ـ عليهم السلام ـ به آنچه واقع شده و آنچه واقع خواهد شد، علم حضوري است نه علم حصولي.(7)

به هر صورت همين عقايد باعث انگشت نما شدن شيخ احمد شد و او را در راهي قرار داد كه ناخواسته در رأس يك مسلك جديد قرار گرفت. واقعيت اين است كه احسايي هرگز قصد تاسيس مسلك و مكتب و يا مذهب جديدي را نداشت و حتي بعد از تكفير از سوي شيخ محمد تقي برغاني، هرگز سعي در مقابله به مثل نكرد و براي رفع اختلاف و دفع جنجالهاي به وجود آمده به عتبات و از آنجا به حجاز رفت. به همين دليل خيلي از علماي شيعه از وي تعريف كرده و تنها برخي گفته اند كه وي به دليل خواندن فلسفه و نداشتن استاد ماهر اشتباهاتي كرده است.(8) با اين حال چون احسايي دانشمندي قوي و مورد علاقه شاگردانش بود، بعد از مرگش وسيله اي براي قدرت طلبي برخي از فرصت طلبان شد. بارزترين اين افراد «سيد كاظم رشتي» بود كه بعد از مرگ استادش شيخ احمد احسايي از فرصت پيش آمده استفاده كرد و با استفاده از محبوبيت استاد، مسلك شيخيه و به اصطلاح ديگر «كشفيه» را بنيان نهاد(9) و با تمام توان خود به سازمان دهي اين مسلك نوپا كه به نام احسايي و به كام وي بود، پرداخت. بنابراين در حقيقت موسس فرقة شيخيه سيد كاظم رشتي است نه شيخ احمد احسايي.

فرقه هاي شيخيهبعد از مرگ سيد كاظم رشتي كه طرفدارانش را «شيخيه» يا «كشفيه» مي خواندند و ساير شيعيان را «متشرعه»، شاگردان وي به اختلاف پرداخته و فرقه هاي جديدي براي شيخيهِ تازه تاسيس، درست كردند كه در ذيل به آنها اشاره مي شود:

الف) شيخيه آذربايجان: بنيان گذاران شيخيه آذربايجان چهار نفر مي باشند كه هر كدام سرسلسلة يكي از مسلك هاي شيخيه آذربايجان شدند اين مسلك ها عبارتند از:

1-     ثقة الاسلاميه: موسس اين مسلك «حاج شفيع ثقة الاسلام» متوفي 1301 هـ . ق است. پس از وي پسرش ميرزا موسي (متوفي هـ . ق 1319) و پس از او ميرزا علي معروف به ثقة‌ الاسلام دوم كه در سال 1330 به جرم مخالفت با تجاوزگران روس هاي تزاري در تبريز به دار آويخته شد و بعد از وي ميرزا محمد ثقة الاسلام به رياست اين مسلك رسيد و بعد از وي نيز ميرزا عبدالله ثقة الاسلام سركردگي اين طايفه را عهده دار شد.(10)

2-    حجة الاسلاميه: بنيان گذار اين مسلك «ميرزا محمد مامقاني» مي باشد. وي در جريان فتنه بابيه، علي محمد باب را تكفير و محكوم به مرگ كرد. ميرزا محمد حسين، ميرزا محمد تقي، ميرزا اسماعيل و همچنين ميرزا ابوالقاسم از بزرگان اين طايفه بودند.(11)

3-    عميد الاسلاميه: پيروان ميرزا جواد عماد الاسلام را شيخيه عميد الاسلامي (عماد الاسلامي) مي نامند.(12) گفته شده وي در مسجدي كه سليمان خان افشار در كنار مسجد جامع تبريز ساخته بود، نماز مي خواند. وي استاد فلسفه بود. تعصب زيادي در شيخي گري نداشت و فقير و مستمند از دنيا رفت.

4-    احقاقيه: سرسلسلة اين مسلك «ملا باقر اسكويي» مي باشد. بعد از وي فرزندش ميرزا موسي اسكويي جانشين وي شد، وي چون كتابي به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» نوشته بود، فرزندانش نام احقاقي را برگزيدند. گفته مي شود وي سعي فراوان داشت تا مكتب شيخيه را به صورت مستقل سازمان دهد، بعد از او فرزندش ميرزا حسن احقاقي كه كتابي به نام «نامة شيعيان» در رد كسروي بود، به جاي وي نشست و جانشين وي ميرزا علي حائري اسكويي است كه فردي متقي بوده و سعي در رفع اختلاف بين شيخيه و شيعيان را داشت، اين شخص ساكن كويت و به امام المصلح شهرت يافته بود. آخرين رئيس اين مسلك ميرزا عبدالرسول احقاقي بود كه نزديك دو سال پيش يعني در سال 1381 هـ . ش وفات يافت.

ب) شيخيه كرمان: بنيان گذار شيخيه كرمان كه به نام هاي «ركنيه» و «كريم خانيه» نيز شناخته مي شود، شخصي بود به نام «حاج كريم خان قاجار» (1225 ـ 1288 هـ .ق) فرزند ظهير الدوله قاجار والي خراسان و كرمان. حاج كريم خان يكي از شاگردان بزرگ سيد كاظم رشتي بود كه بعد از مرگ وي ادعاي جانشيني استاد را داشت و مسلك شيخيه كرمان را به صورت يك فرقة مستقل با اصول و فروع خاصي سازمان دهي كرد، بعد از وي حاج زين العابدين (1260 ـ 1276) حاج محمد خان (1263 ـ 1324) و ابوالقاسم خان ابراهيمي (1314 ـ 1390) به ترتيب سركردگي شيخيه كرمان را عهده دار شدند و بعد از مرگ فرد اخير، فرزندش حاج عبدالرضا خان در منصب رياست قرار گرفت تا اين كه در سال 1358 شمسي يعني اوائل انقلاب اسلامي ترور شد.(13)

شيخيه كرمان به جاي پنج اصل مورد اتفاق شيعيان اماميه به چهار اصل معتقدند و اصول دين را منحصر در چهار اصل توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع مي دانند. به عقيدة آنها ركن چهارم دين شناختن شيعه كامل است كه واسطة بين شيعيان و امام غايب مي باشد.(14)

ج) شيخيه همدان: مسلك شيخيه همدان كه به نام «باقريه» شناخته مي شود را فردي به نام «محمد باقر خندق آبادي» بنيان نهاد وي نخست نماينده حاج كريم خان در همدان بود، سپس دعوي استقلال كرد.

وي همان است كه جنگ بين پايين سري (شيخيه) و بالاسري (شيعه) را در همدان به راه انداخت. او كه طرفداراني در نائين، اصفهان، جندق، بيابانك، همدان پيدا كرده بود به نام خود فرقة باقريه را بنيان نهاد و برخي از بازماندگان وي امروزه در شهر قم به تكاپو افتاده اند تا اين فرقه را احياء و رياست آنرا بر عهده بگيرند.

د) بابيه: يكي از شاگردان ديگر سيد كاظم رشتي «علي محمد باب» بود كه هر چند از نظر سن و سواد خيلي پايين تر از ديگر شاگردان سيد كاظم بود ولي در ادعا دست همة آنها را از پشت بست. وي ابتدا با استفاده از اصطلاح شيعه كامل مورد نظر سيد كاظم ادعاي بابيت يعني واسطه بين امام زمان و شيعيان را داشت، بعد با حمايت حاكم اصفهان و سفير روس ادعاي امام زماني نمود و در نهايت به ادعاي نبوت و الوهيت دست يازيد. و هر چند به حكم علماي تبريز در اين شهر اعدام شد، ولي فتنه هاي بزرگ به وجود آورد و از خاكستر فتنة او فرقة بهائيت به وجود آمد.

پاورقی:

1-     مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، ص 266.

2-    زاهد زاهداني، سيد سعيد، بهائيت در ايران، ص 120 و 122.

3-    خوانساري.

4-    خدايي، احمد، تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقة شيخيه، قم، انتشارات امير العلم، چاپ دوم، 1382، ص 49.

5-    سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، قم، انتشارات موسسه امام صادق، چاپ اول، 1423، ص 355.

6-    همان، ص 355.

7-    مذاهب اسلامي، ص 355، و روضات الجنات، ج 1، ص 88 تا 94.

8-    فرهنگ فرق اسلامي، ص 367.

9-    دربارة‌ زندگي افراد اين خاندان رجوع شود به : ميرزا محمد آقا محمد آقا ثقة الاسلام، سوانح عمر يا آثار تاريخي، تبريز، چاپخانة رضايي، 1340، ص 14. 51. 54. 84 تا 86 و...

10-  ر. ك: ميرزا محمد تقي نير، صحيفه الابرار، في مناقبل المعصومين الاطهار، تصحيح حاج ميرزا عبدالرسول احقاقي، تبريز، مطبعة الشفق، چاپ دوم، ص 1 تا 4.

11-  فرهنگ فرق اسلامي، ص 339.

12- همان، ص 268.

13- همان، ص 269.

14- ر. ك: خاطرات ژنرال كنينياز دالكورگي، جاسوس روسيه در ايران، و فرهنگ فرق اسلامي، ص 87 تا 94

 

خواندن 376 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی